معنی علیرضا کمالی

حل جدول

علیرضا کمالی

از بازیگران سریال انقلاب زیبا

لغت نامه دهخدا

کمالی

کمالی. [ک َ] (اِخ) امیر عمید کمال الدین جمال الکتاب کمالی بخارایی از مشاهیر امرا و کُتّاب عهد سلجوقی و از شاعران بزرگ زمان بوده است. نظامی عروضی او را به نام و عناوینی که آورده ایم ذکر کرده و اعجوبه ٔ دهر و نادره ٔ ماوراءالنهر دانسته است. هدایت درباره ٔ عمید کمالی مطلب تازه ای ندارد. جز آنکه نام او را کمال بخارایی ثبت کرده و او را ممدوح انوری دانسته و گفته است ممدوح حکیم اوحدالدین انوری بوده است. رشید وطواط نیز یک بیت او را آورده و گفته است: «کمال گوید نیکو، و از صفت قلم به مدح ممدوح آید و این تخلص کمالی خوب است و اعتقاد من آن است که در عرب و عجم هیچکس به از این تخلص نکرده است و این از کارهای کمال بدیع است. شعر:
رخ تیره سربریده نگونسار و مشک بار
گوید که نوک خامه ٔدستور کشورم ».
به هر حال جودت الفاظ و لطف معانی کمالی از قدیم مشهور و مورد اعتراف استادان شعر و ناقدان سخن بوده است. ممدوح وی در سخن معزالدین و الدنیا سنجربن ملکشاه بود. از اشعار اوست:
زلف نگار گفت که ازقیر چنبرم
شب صورت و شبه صفت و مشک پیکرم
ترکیبم از شب است وز روز است مرکبم
بالینم از گل است وز لاله ست بسترم
یا در میان ماه بود سال و مه تنم
یا بر کران روز بود روز و شب سرم
جنبان تر از هوایم و لرزان ترم ز آب
تیره ترم ز خاک و همیشه بر آذرم
با ورد همنشینم و با دود هم قرین
با زهره هم قرانم و با مه مجاورم...
(از تاریخ ادبیات در ایران، تألیف صفا ج 2 ص 681). و رجوع به لباب الالباب ج 1 صص 86 -91 و مجمع الفصحا ص 486 و 487 شود.

کمالی. [ک َ] (اِخ) حیدرعلی اصفهانی شاعر و نویسنده ٔ ایرانی (1288 هَ. ق. 1325 هَ. ش.). وی به امر پدر پیشه ٔ آهنگری آموخت و معلومات مقدماتی را در اصفهان فرا گرفت و سپس به تهران سفر کرد و به کار بلور فروشی مشغول شد. در آغاز مشروطه به یاری آزادیخواهان برخاست. مقالات و اشعارش در اغلب جراید تهران ودر روزنامه ٔ پیکار (به قلم او) منتشر می شد. دیوانش بطبع رسیده. کتاب «مظالم ترکان خاتون » و افسانه ٔ «لازیکا» و منتخب اشعار صائب از آثاراو چاپ شده. کمال در دوره های هفتم و هشتم به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد. (فرهنگ فارسی معین).


بنه کمالی

بنه کمالی. [ب ُ ن َ ک َ] (اِخ) دهی از بخش قلعه زراس است که در شهرستان اهواز واقع شده است. دارای 165 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


علیرضا

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) ابن رئیس حسین رویدشتی اصفهانی. رجوع به علیرضا اصفهانی شود.

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) ابن عبدالواحد ذوقی، متخلص به آگاه. رجوع به علیرضا آگاه شود.

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی، مشهور به اولیازاده. فقیه و عالم فرایض بود و به سال 1301 هَ. ق. درگذشت. او راست: 1- رسالهالامتحان. 2- رسالهالفرائض. 3- ملجاءالمفتین فی الفتاوی، در چهار جلد. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 777).

علیرضا.[ع َ رِ] (اِخ) ابن محمود عمری. ادیب و از اهالی موصل بود. در سال 1248 هَ. ق. متولد شد و در سال 1308 هَ. ق. در بغداد درگذشت. او را شعر و مقاماتی است. (از الاعلام زرکلی بنقل از تاریخ الموصل ج 2 ص 260).

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) ابن یعقوب طرابزونی.منطقی بود. او راست: مغنی الطلاب علی ایساغوجی، که درسال 1299 هَ. ق. از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس المنطق مکتبه ٔ بلدیه ص 34).

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی، مشهور به وصفی. وی ادیب و از کتّاب شورای دولتی بود و در سال 1314 هَ. ق. درگذشت. او راست: حسن التوسل فی النهار و اللیل. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون ج 1 ص 403).

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل. واقع در 19 هزارگزی شمال باختری سکوهه و 14 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ زاهدان به زابل. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای گرم و معتدل و 160 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود و محصول آن غلات و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) ابن طالب هندی پیشاوری. حکیم بود و در نظم سخن نیز دست داشت. و در حدود سال 1290 هَ. ق. در قید حیات بود. او راست: 1- رمزه المیزان، که منظومه ای است در علم منطق. 2- منظومه ای درباره ٔ طبیعیات. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 41 ص 275).

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) ابن حسین اردکانی شیرازی، مشهور به تجلی. عالم و ادیب و شاعر و منطقی بود و بسال 1085 هَ. ق. درگذشت. او راست: 1- حاشیه بر حاشیه ٔ مولی عبداﷲ، در منطق. 2- رساله ای در منع نماز جمعه در زمان غیبت. 3- سفینهالنجاه. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 41 ص 254. هدیهالعارفین ج 1 ص 760. فوائدالرضویه ٔ عباس قمی ج 1 ص 301). رجوع به تجلی و الذریعه ج 9 ص 167 شود.


زاویه ٔ کمالی

زاویه ٔ کمالی. [ی َ ی ِ ک َ لی ی] (اِخ) از مدرسهای فقه جامع عتیق مصر است و در داخل مقصوره نزدیک دری است که از سوق الغزل وارد جامع میشود کمال الدین سمنودی این زاویه را تأسیس کرد و یک مهمانخانه را در مصر وقف بر آن ساخت. (از خطط مقریزی ج 4 ص 2). رجوع به زاویه شود.


علیرضا رویدشتی

علیرضا رویدشتی. [ع َ رِ دَ] (اِخ) ابن رئیس حسین رویدشتی اصفهانی. رجوع به علیرضا اصفهانی شود.

معادل ابجد

علیرضا کمالی

1212

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری